- پل هکاردن
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
معنی پل هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
بستن در، بدرقه کردن
معلق زدن
پیمانه کردن، اندازه گیری مساحت زمین
دمیدن، فوت کردن
قی کردن، کنار نهادن
شکافتن، باز کردن، جدا کردن
جمع کردن، گردآوردن
پیله کردن، سماجت کردن، بهانه جویی کردن
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
خم کردن دولا کردن
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
مشت و مال دادن خمیر
پشت سر گذاشتن تپه یا کوه، عبور کردن، زیر و رو کردن
پرکندن مرغ و پرنده
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
یک سو شدن، کندن، از پا انداختن حریف، این طرف آن طرف کردن.، پشت و رو کردن، از پای در آوردن
سمج شدن کودک نسبت به مادر، پیله کردن، تنبیه شدید کردن
پیله کردن، لجاجت به خرج دادن
پهن کردن، گستردن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
له و مچاله کردن، مخفی شدن
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
ول هکاردن
خیز برداشتن، ورم کردن
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
اخم کرده
فرو کردن، سپوختن
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن